همانا خداوند هنگامی محمد(ص)را مبعوث فرمود که هیچ کس از عرب کتاب آسمانی نداشت و ادعای پیامبری نمیکرد.پیامبر(ص)مردم جاهلی را تا به جایگاه کرامت انسانی پیش برد.و به رستگاری رساند.که سر نیزههایشان کندی نپذیرفت وپیروز شدند و جامعه آنان استحکام گرفت
ترجمه خطبه سه نهج البلاغه
چه جمعهها که یک به یک غروب شد نیامدی
چه اشکها به چهرهها رسوب شد, نیامدی
خلیل آتشین سخن, تبربه دوش بت شکن
خدای ما دوباره سنگ و چوب شد نیامدی
برای ما که خستهایم و دلشکستهایم, نه
ولی برای عدهای چه خوب شد نیامدی
تمام طول هفته را در انتظار جمعهام
دوباره صبح, ظهر, نه غروب شد نیامدی
پرنده کوچکی در زمستان به سمت جنوب در حال پرواز بود.
آنقدر هوا سرد بود که پرنده یخ زد و داخل مزرعهای بزرگ روی زمین افتاد.
زمانی که آنجا افتاده بود گاوی کنارش آمد و مقداری از مدفوع گاو روی پرنده ریخت.
چون داخل توده مدفوع خوابید کم کم گرم شد.او با خوشحالی آنجا خوابید .
وقتی بیدار شد از خوشحالی شروع به خواندن کرد.
گربهای از آن نزدیکی میگذشت صدای آواز پرنده را شنید.گربه با دنبال کردن صدا متوجه شد که پرندهای زیر توده مدفوع است.سریعا او را بیرون آورد و بلعید.
نکته:هرکس چیزی ناخوشایند به تو میدهد دشمن تو نیست و شرایط ناخوشایند میتواند نجات دهنده تو باشد.و هرکس که تو را از وضع بد و ناهنجار بیرون بیاورد دوست تو نیست و شاید هلاک تو در آن است .
من زیر وبمهای زندگی را به فصول سال تشبیه میکنم.
هیچ فصلی همیشگی نیست.
در زندگی نیز روزهایی برای کاشت, داشت, استراحت وتجدید حیات وجود دارد.
زمستان تا ابد طول نمیکشد.
اگر امروز مشکلاتی دارید بدانید که بهار هم در پیش است.
زندانی که غیر از خدا در نظر نداشت
عمری شکنجه دیدو کس از او خبر نداشت
هر روز روزه بودو به هنگام شامگاه
جز تازیانه آب و غذای دگر نداشت
یا فاطمه به جان تو سوگند روزگار
زندانی از عزیز تو مظلومتر نداشت
جسمش به تخت پاره و بر دوش چهار تن
آن روز روزگار مسلمان مگر نداشت
ممنوع بود کسی به ملاقات او رود
یا آن شهید گشته به زندان پسر نداشت
جان داد به شکنجه ولی مصلحت چه بود
زنجیر را ز پیکر مجروح بر نداشت