چه جمعهها که یک به یک غروب شد نیامدی
چه اشکها به چهرهها رسوب شد, نیامدی
خلیل آتشین سخن, تبربه دوش بت شکن
خدای ما دوباره سنگ و چوب شد نیامدی
برای ما که خستهایم و دلشکستهایم, نه
ولی برای عدهای چه خوب شد نیامدی
تمام طول هفته را در انتظار جمعهام
دوباره صبح, ظهر, نه غروب شد نیامدی
این جمعههم گذشت وتو اما نیامدی
ای روح آسمانی دریا نیامدی
ای از تبارآینهها ای حضورسبز
ای آخرین ذخیرهی طه نیامدی
********************************
امشب نشسته بردلم غمهای عالم
بی تو گذشت این جمعه هم آقای عالم
این جمعه هم حتی خبراز تو نیامد
شب آمدو من ماندم وغمهای عالم