کاروان آزادی و آزادی آفرین و تاریخساز کربلا را اگر مدرسه سیار عشق ,مکتب فضیلت و مبارزه و دانشگاه انسانساز بنامیم سخنی به گزاف نگفته ایم .در واقع برای شناخت جایگاه ,نقش و اهمیت این کاروان و بلندی هدف و آثار و نتایج آن ,باید جایگاه,ارزش و آرمان خودِ"حماسه حسینی"را بشناسیم.
بی تردید الهام گرفتن از این درسهاست که مارا به پیمودن راه آنان یاری خواهد کرد نه بحث و گفتگو برسر این که آیا منظور از اربعین نخست است یا اربعین دوم,یا امام حسین (ع)طفل سه ساله ای داشته یا نه و مانند اینها ..
مهم این است که بدانیم این کاروان چه کرد ؟
به ما چه آموخت؟
ماچه آموخته ایم ؟
و باید چه بکنیم؟...
می دانیم همهی آنان که بسوی خدا می روند
و به پرستش و عبادت روی میآورند
دارای انگیزهی یکسانی نیستند
باید دید برترین آنها کدامند؟
امام حسین (ع)فرمودند:همانا مردمی خدا را برای شوق بهشت
پرستش میکنند که این پرستش تجّار است.
و همانا مردمی دیگر خدا را از روی ترس
می پرستند که این پرستش بردگان است .
و همانا مردمی خدا را از روی شکر و سپاس
عبادت میکنند که ا ین عبادت آزادگان است
و این نوع پرستش والاترین عبادت است...
پس از ظهور امام زمان علیه السلام
و استقرار عدل جهانی و عدالت اقتصادی
هر گونه فقر و نیازی در کره زمین ریشه کن خواهد شد که
حضرت ابا عبدالله علیه السلام با اشاره به دوران بی نیازی مردم
پس از ظهور حضرت صاحب الزمان (عج)اظهار داشت:
با یکدیگر ارتباط داشته و نیکی فراوان کنید
پس سوگند به خدایی که دانه راشکافت و پدیده ها را آفرید
زمانی بر شما انسانها فرا خواهد رسید "دوران پس از ظهور"
که همه مردم به گونه ای بی نیاز باشند
که شما جایی برای بخشش درهم و دینار خود نخواهید داشت...
پرسیدم:ازحلال ماه، چراقامتت خم است؟
آهی کشیدوگفت:که ماه محرم است.
گفتم: که چیست محرم؟
باناله گفت:ماه عزای اشرف اولادآدم است
_________________________________
السلام علیک یااباصالح المهدى (عج)
السلام علیک یاامین الله فى ارض وحجته على عباده(یاصاحب الزمان آجرک الله)
ماه محرم را بر شما وعاشقان حسین تسلیت عرض مینمایم)
مارگیری بود و معرکه گیری می کرد به کوهستان رفت تا با جادوهای خود ماری را بگیرد و به بغداد بیاورد و به مردم نشان دهد و کاسه گدائیش پر از پول گردد.
زمستان بود..
او پس از تحمل رنجها و کوششهای فراوان اژدهای بسیار بزرگی را در کوهی پیدا کرد.. آن اژدها بر اثر سوز و سرما ی شدید افسرده و بی حرکت شده بود
ولی همچون ستون بلند خانه بسیار تنومند بود.مارگیر آنرا گرفت و با هزار زحمت کشان کشان به سوی بغداد آورد و فریاد میزد
کاژدهای مردهای آوردهام در شکارش من جگرها خوردهام
مردم از هر سو به کنار شط دجله بغداد آمدند و صدهزار نفر درآنجا اجتماع کردند.و از همه جا بیخبر تنها به آن اژدها فکر میکردند و با شوق و حرص دقیقه شماری مینمودند تا آن اژدها را ببینند
اژدها در میان پلاس کهنهای پیچیده شده بود.مردم دسته دسته میآمدند
و بر جمعیت افزوده میشد.کم کم خورشید بالا میآمد و هوا گرم میشد و تابش خورشید به بدن اژدها آنرا از افسردگی و بی حسی بیرون میآورد ناگهان دیدند ازدها جنبید و حرکت کرد. مردم با دیدن اژدها وحشت زده شدند و از ترس پا به فرار گذاشتند و در این جست وگریز عدهی زیادی زیر پا ماندند و کشته شدند.
مارگیر از ترس در جای خود خشک شد.و خود را چون میش ضعیف و کور در برابر گرگ یافت .اژدها به سوی او جهید و او را مثل یک لقمه به دهان گرفت و بلعید و سپس به ستونی پیچید و چنان فشار داد که استخوانهای آن مارگیر را (که درونش بود)در هم شکست مردم از ترس فرار کردند و شهر را خلوت کرده و به بیابانها رفتند تا در امان باشند...
غافل مباش!
نفس تو همان اژدهاست که اگر قدرت یابد تارو پود زندگی تورا در هم مینوردد..