در این ساعات پایانی سال نودوسه
دعا میکنم برای ظهور آقایمان مهدی موعود(عج)
دعا برای سلامتی مریضهاو سلامتی خانواده و دوستان...
دعا برای تمام عزیزانی که فرزند ندارندخدایا فرزندی صالح و سالم که گلی است از گلهای بهشت به آنها عطا کن.
دعا برای سر به راه شدنمان
دعا برای عزیزانی که در زندگی مشترک شکست خوردهاند خدایاکمکشان کن زندگی دوبارهای را با عشق از نو بسازند.
دعا برای دختر پسرهای دم بخت الهی!همسر ی شایسته قسمتشان کن..
دعا برای دنیایی پاک و سالم ....
دعا برای خوب بودنمان و دعا برای اینکه هر روزمان بهتر از دیروز باشدتا همیشه از ما راضی و خشنود باشی..
در زمانهای قدیم,پادشاهی تخته سنگی را در وسط جاده قرار داد و برای اینکه عکس العمل مردم را ببیند خودش را جایی مخفی کرد.
بعضی از بازرگانان و ندیمان ثروتمندپادشاه بیتفاوت از کنار تخته سنگ میگذشتند,بسیاری هم غرولند میکردند که این چه شهری است که نظم ندارد,حاکم شهر عجب مرد بیعرضهای است.با وجود این هیچ کس تخته سنگ را از وسط بر نمیداشت.
نزدیک غروب یک روستایی که پشتش بار سبزی و میوه بود به سنگ نزدیک شد.بارهایش را زمین گذاشت وبا هر زحمتی بود تخته سنگ را از وسط جاده برداشت و آن را کناری قرار داد.
ناگهان کیسهای را دید که وسط جاده و زیر تخته سنگ قرار داده شده بود.کیسه را باز کرد و داخل آن سکههای طلا و یک یادداشت پیدا کرد که پادشاه در آن نوشته بود:
هر سد و مانعی میتواند یک شانس برای تغییر زندگی باشد.
بسیاری از مردم احساس میکنندچنان پلید و گناهکارند که نمیتوانند به خدا نزدیک شوند,اما خدا همچون مادر ماست....
اگر کودکی در چالهای بیفتد و سراپا آلوده شود,چه خواهد کرد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نزد مادرش میرود و میگوید:«مادر!من کثیف شدهام ,مرا بشوی و تمیز کن!»
چهار شنبه سوری ما با سالهای گذشته فرق داشت.
دیشب مراسم آشتی کنان بود که به دلیل دوبه هم زنی بین دو همسایه تفرقه ایجاد شده بود. که خوشبختانه ختم به خیر شد .هر چند شخصی که تفرقه افکنی میکند مقصر است ولی شنونده هم باید عاقلانه رفتار کند که کار به قهرهای طولانی نکشد.یکی ازبحثهایی که دیشب مطرح شد این بود که آیا میدانید چرا باران نمیبارد؟به این علت که اکثر مردم با هم قهرندواگر آشتی باشند از قهر بدتر است وقتی که غیبت میکنند.
بعد از آشتی کنان که به خانه برگشتیم صدای رعدوبرق............. و چند دقیقه بعدرحمت الهی شروع به باریدن کرد..
دلش گرفته...
به خدا فکر میکند و میگوید:آرام باش و بدان که خدا هست..
خدا برای رفع مشکلت کمکت میکند.ولی وقتی به یاد میآورد که
برای رفع اندوهش به خدا پناه برد و غمی دیگر نیز به غمش اضافه شد ناخودآگاه بغضش میترکد و هیچ چیزو هیچ کس آرامش نمیکند.فقط یک جمله و آن,این است:
صدای خندههای خدا را میشنوی؟
دعایت را شنیده و به آنچه محال میپنداری میخندد....