چند روزی بیشتر به پایان سال 1394 نمانده انگار همین دیروز بود که پایان سال 1393 را اعلام می کردیم
و شرو ع سال جدید را ....
و اینک دوباره بهار نزدیک است
این روزها همه مشغول حساب کتابهای مالی هستیم ...
از این لحظات و ساعتها و ثانیه های آخر هم استفاده کنیم
و یادمان نرود یک نگاهی هم به حساب و کتاب دلمان بیندازیم
حال که خانه هایمان را پاکیزه تر از روزها و ماههای گذشته کردیم
دلهایمان را نیز پاکیزه کنیم تا بهارمان زیباترین بهار باشد..
بریز آب روان اَسماء، ولى آهسته آهسته
به جسم اطهر زهرا، ولى آهسته آهسته
ببین بشکسته پهلویش ، سیه گردیده بازویش
بریز آب روان رویش ، ولى آهسته آهسته
بُوَد خون جارى اى اسماء هنوز از سینه زهرا
بنالم زین مصیبت ها، ولى آهسته آهسته
حسن اى نور چشمانم ،حسین اى راحت جانم
بیائید اى عزیزانم ،ولى آهسته آهسته
همه خواب و على بیدار، سرش بنهاده بردیوار
بگرید با دل خونبار، ولى آهسته آهسته
روم شب ها سراغ او، به قبر بى چراغ او
بگریم از فراق او، ولى آهسته آهسته
ای اله من!
به وقت خواستن, تو را بخیل و تنگ نظر نیافتم.
و هر گاه که اراده تو کردم , تو را گرفته و درهم ندیدم.
بلکه تو را شنونده دعایم و بخشنده ی نیازهای خویش یافتم.
و دیدم که نعمت های تو در همه حال
و در همه وقت,درباره من بسیار است
پس تو در پیش من ستوده ای
و رفتارت با من نیکو و شایسته سپاس است..
از این رو جان و روح و زبانم تو را می ستاید.
ستایشی کامل و در خور شان تو
ستایشی که حقیقت شکر را دریابد.
ستایشی که همسنگ با خشنودی تو از من است.
پس مرا از خشم خود رهایی بخش!
زندگی مانند زمینی است که تازه بر آن برف نشسته است.
تک تک گام ها نشان خواهد داد که کجا را برای راه رفتن انتخاب کرده ایم
و هرگز نمی توانیم جای گامهایمان را بپوشانیم.
صداقت
نیز بدین گونه است.ما یا صادق هستیم یا نیستیم
هیچ راه میانه ای وجود ندارد.
هیچ صداقت نسبی وجود ندارد.
بزرگان راجع به شعار بالا صحبت نمی کنند
بلکه در زندگی به آن عمل می نمایند.
روزی سوراخ کوچکی در یک پیله ظاهر شد.
شخصی نشست و ساعتها تقلای پروانه برای بیرون آمدن از سوراخ کوچک پیله را تماشا کرد.
ناگهان تقلای پروانه متوقف شد و به نظر رسید که خسته شده و دیگر نمیتواند به تلاشش ادامه دهد.
آن شخص مصمم شد به پروانه کمک کند و با برش قیچی سوراخ کوچک پیله را گشاد کرد.
پروانه به راحتی از پیلهاش خارج شد اما جثهاش ضعیف و بالهایش چروکیده بودند. آن شخص به تماشای پروانه ادامه داد. او انتظار داشت پر پروانه گشوده شود و از جثه او محافظت کند. اما چنین نشد و در واقع پروانه ناچار شد همه عمر روی زمین بخزد و هرگز نتوانست با بالهایش پرواز کند. آن شخص مهربان نفهمید که محدودیت پیله و تقلا برای خارج شدن از سوراخ ریز آن را خدا برای پروانه قرار داده بود تا به آن وسیله مایعی از بدنش ترشح شود و پس از خروج از پیله به او امکان پرواز دهد.
گاهی اوقات در زندگی فقط نیاز به تقلا داریم. اگر خداوند مقرر میکرد که بدون هیچ مشکلی زندگی کنیم فلج میشدیم، به اندازه کافی قوی نمیشدیم و هرگز نمیتوانستیم پرواز کنیم.