ویرانه نه آن است که جمشید بنا کرد
ویرانه نه آن است که فرهاد فرو ریخت
ویرانه دل ماست که هر جمعه به یادت
صد بار بنا گشت و دگر بار فرو ریخت
میدانم آن هنگام میآیی که دستان کودکی در سرمای زمستان محتاج گرمای ابدی است.
میدانم آن هنگام میآیی که جز تو هیچ کس گرمای زمین نیست.
میلاد حسین تشنه کام است امروز
ما را می مقصود به کام است امروز
ای باد صبا رسول اکرم را گوی
اسباب شفاعتت تمام است امروز
صد شکر که از قدرت معبود حسین
آمد به جهان وجود وذی جود حسین
مسرور پیمبر و علی و زهرا
گشتند به افتخار مولود حسین
زندانی که غیر از خدا در نظر نداشت
عمری شکنجه دیدو کس از او خبر نداشت
هر روز روزه بودو به هنگام شامگاه
جز تازیانه آب و غذای دگر نداشت
یا فاطمه به جان تو سوگند روزگار
زندانی از عزیز تو مظلومتر نداشت
جسمش به تخت پاره و بر دوش چهار تن
آن روز روزگار مسلمان مگر نداشت
ممنوع بود کسی به ملاقات او رود
یا آن شهید گشته به زندان پسر نداشت
جان داد به شکنجه ولی مصلحت چه بود
زنجیر را ز پیکر مجروح بر نداشت
خدایا!
همیشه در ذهن من باش
وقتی که از خواب بیدار میشوم
سراسر روز بر من بتاب
بگذار هر دقیقه زمانی باشد برای همنشینی باتو
نگذار فراموش کنم
در هر ساعت از اینکه با من ماندهای و خواهی ماند
تا صدای مرا بشنوی و به من پاسخ دهی
شکر به جا آورم
خدا یا!
وقتی که شب میرسد
بگذار که افکارم از تو وعشق تو آرامش گیرند
بگذار که خوابم از امنیت و مهر تو اطمینان داشته باشد
و آگاه باشد که من متعلق به تو هستم