ویرانه نه آن است که جمشید بنا کرد
ویرانه نه آن است که فرهاد فرو ریخت
ویرانه دل ماست که هر جمعه به یادت
صد بار بنا گشت و دگر بار فرو ریخت
میدانم آن هنگام میآیی که دستان کودکی در سرمای زمستان محتاج گرمای ابدی است.
میدانم آن هنگام میآیی که جز تو هیچ کس گرمای زمین نیست.