باید خوب و بد دنیا را پذیرفت
وقت ناراحتی لبخند زد
به داشتهها عشق ورزید
و آنهایی که رفتهاند را به خاطر سپرد....
از اشتباهات درس بگیرید
اما هرگز افسوس نخورید
آدمها تغییر میکنند
مشکلات بوجود میآیند
اما یادمان باشد زندگی میگذرد....
******************************
*********************
************
******
**
*
آری زندگی میگذرد....
بعضی آنقدر بزرگاند که دهها ساختمان دارند اما هیچ انسانیتی ندارند!
آدمی که از کمالات معنوی برخوردار نباشد خیلی"هیچ"دارد!
انسان باید خودش را درست بشناسد و اگر انسان خود را درست بشناسد میبیند که در عمق جان خود خدا میخواهد.
انسان بی خدا پوچ و مضطرب است...
انسان میتواند درس بخواند ,خوب مطالعه کند, خانه داشته باشد, همسر داشته باشد و پوچ هم نباشد به شرط آنکه همه را به عنوان بستر بندگی خدا بخواهد.
درس بخواند تا انسانی باشد که وظیفهاش را در این راستا انجام داده باشد نه اینکه درس بخواند که مغرور شود..
الهی به امید تو....
یکی از دلایلی که اهل دنیا معمولا عصر جمعه احساس پوچی و دلمردگی دارند این است که جمعهشان را صرف دنیا کردهاند
این که بینی مرده و افسردهای زان بود که ترک سرور کردهای
اگر کسی علت افسردگی و دلمردگی عصرجمعه را نفهمد فکر میکند دلیل غصهاش نداشتن سرگرمیهای مهیج است!میگوید اگر فلان وسیله بازی و سرگرمی را داشتم عصر جمعه مشغول بازی با آن میشدم و دیگر خسته و افسرده نبودم!اما وقتی همان وسیله را خرید پس ازمدتی از آن هم خسته میشود
حالا درواقع با داشتن آن وسیله بی وسیله میشود!
درست مانند اهل دنیا که با داشتن دنیا بیدنیا یند!
و چون علت افسردگی را نمیدانند مجبور میشوند چیز دیگری از همان دنیا را جایگزین آن کنند.....
همه اینها به جهت آن است که آنها علت افسردگی را نمیدانند و متوجه نیستند اگر کسی بخواهد با غیر خدا قرار و آرامش پیدا کند همیشه بیقرار و بیآرامش است
خدا میفرماید:<<...الاَ بِذِکرِ اللهِ تَطمَئِنُّ القُلُوبُ>>
یعنی ای انسانها!همهی شما به دنبال آرامش میگردید ,بدانید که این آرامش و اعتماد و اطمینان فقط با خدا به دست میآید
باید به همان سال دهم برگردیم
با بیعت در غدیر خم برگردیم
تا سوز عطش نکشته ما را باید
تابرکهی اکملت لکم برگردیم
***
هر جا که غدیر رفته باران رفته
جنگل به کویرو کوهساران رفته
هرجاکه امام هست درمکتب او
حیوان هم اگر آمده انسان رفته
***
این بغض هنوز سربه شورش دارد
این چشم هزار چشمه جوشش دارد
این زخم هزارو چهارصد ساله ما
اندازه زخم تازه سوزش دارد
***
بر جای بماند از تو یک رد کافیست
از عشق نشانهای در این حد کافیست
درک تو فقط حرف رسول الله است
یک شیعه اگر تو را بفهمد کافیست
***
دورو بر نور را که خلوت دیدند
انگار تو را چقدر راحت دیدند
این کوردلان توراندیدند اگر
یک عمرفقط از تو کرامت دیدند
***
از تو اثری شگرف مخفی مانده
آئین تو پشت حرف مخفی مانده
برگرد به تیغ حنجرم رابتکان
آهنگ تو زیربرف مخفی مانده
***
چشمی که به یک اشاره برمیخیزد
بادیدن یک ستاره برمیخیزد
شب را به نگاه خیره سنجاق نکن
خورشید تو هم دوباره برمیخیزد
***
توصیف تو حال دیگری میخواهد
نیروی خیال دیگری میخواهد
محدوده واژهها برایت تنگ است
این شعر مجال دیگری میخواهد.
شاعر:هادی جانفدا