تــــــــرقـــی

تــــــــرقـــی

آغاز یک تغییر/گامی به سوی پیشرفت
تــــــــرقـــی

تــــــــرقـــی

آغاز یک تغییر/گامی به سوی پیشرفت

گاهی نیست



آنکس که چشم دارد خواهد دید


آنکس که گوش دارد خواهد شنید


انکس که قلب دارد احساس خواهد کرد  


ادامه مطلب ...

دنیا بدجور کوچیکه




بهشت از دست آدم رفت، از اون روزی که گندم خورد 


ببین چی میشه اون کس که یه جو از حق مردم خورد 


کسایی که تو این دنیا حساب ما رو پیچیدن 


یه روزی هر کسی باشن، حساباشونو پس می دن 


عبادت از سر وحشت، واسه عاشق عبادت نیست 


پرستش راه تسکینه، پرستیدن تجارت نیست 


سر آزادگی مُردن، تَهِ دلدادگی میشه 


یه وقتایی تمام دین همین آزادگی میشه 


کنار سفره ی خالی، یه دنیا آرزو چیدن 


بفهمن آدمی یک عمر بهت گندم نشون می دن 


نذار بازی کنن بازم برامون با همین نقشه 


خدا هرگز کسایی رو که حق خوردن نمی بخشه 


کسایی که به هر راهی دارن روزیتو می گیرن 


گمونم یادشون رفته همه یک روز می میرن 


جهان بدجور کوچیکه همه درگیر این دردیم 


همه یک روز می فهمن چه جوری زندگی کردیم





روزبه بمانی

عاشق



روزی مجنون از روی سجاده‌ی شخصی عبور کرد


مرد نمازش را شکست و گفت:


مردک در حال راز و نیاز با خدا بودم


چرا این رشته را بریدی؟


مجنون لبخندی زد وگفت:


عاشق بنده‌ای بودم و تو را ندیدم


تو عاشق خدا بودی چطور مرا دیدی؟


**********

.........................................

**********

تو را دوست دارد






خدایا...


خدا یا اسیرم نجاتم بده


ز جام و سبویت براتم بده



دلم روشن از آتش عشق کن


برویان گل سرخ زین خاربن



بسوزان دلم را گر این سخت سر 


به عشق کسی جز تو بندد کمر



چنان کن که از این و آن گم شوم


به یاد تو فارغ ز مردم شوم



تو خوبی و خوبی تو را می‌سزد


ردای ربوی ترا می‌سزد



 برویان گل نور در سینه‌ام


ببر زنگ ظلمت ز آیینه ‌ام



فرو بشکن این تخت بند تنم


مگر بر سر چرخ پایی زنم



بگوشم رسان نغمه‌های سروش


مرا بنده‌ای کن به خوبان فروش



کرم کن زرحمت پناهم بده


به سر منزل مهر راهم بده



تو دانی که این خسته جان از محن


تو را دوست دارد خداوند من



اگر زشت نامم و گر نیک نام


تورا من طلب کرده‌ام, والسلام


................................


سید مصطفی موسوی گرمارودی

تنها کسی که






خدا

تنها روزنه‌ی امیدی است که هیچگاه بسته نمی‌شود...

تنها کسیست که با دهان بسته هم می‌توان صدایش کرد....

با پای شکسته هم می‌توان سراغش رفت...

با چشمانی نابینا هم می‌توان اورا دید...

تنها خریدار دلهای شکسته است...

تنها کسیست که وقتی همه رفتند او می‌ماند...

وقتی همه پشت کردند آغوش می‌گشاید...

وقتی همه تنهایت گذاشتند محرمت می‌شود...

و تنها سلطانیست که وجودش با بخشیدن آرام می‌گیرد نه با تنبیه....