حقیقت سادهای است:در هرکاری خطر وجود دارد.
در رانندگی خطر تصادف هست.
درتقاضابرای شغل خطر پذیرفته نشدن وجود دارد.
در تلاش برای ورودبه دانشگاه خطر رد شدن هست.
در سلام دادن خطر بیجواب ماندن وجود دارد.
درعشق خطر ترد شدن وآسیب دیدن وجود دارد.
در حرف زدن خطر بیتوجهی هست.
درامیدواری خطر نومیدی هست.
در صعود خطر سقوط هست.
چیزی که در وجود آدمهای موفق است جرات خطر کردن است.
سعی کردن یعنی احتمال شکست را پذیرفتن..
وقتی هیچ کاری نکنیم مسلما احتمال خطروهم احتمال موفقیت هم از بین میرود.
هرکارمهمی در زندگی بااحتمال خطر همراه است
همه مرا نابغه میدانند ولی من خودم را یک فرد عادی میبینم..
ولی یک فرق بزرگ با دیگران دارم..
و آن این است که وقتی یک مسئله در ذهنم جای میگیرد..
شب و روز در هر شرایطی به آن میاندیشم..
در خواب وبیداری در کار و تفریح و تا آن را حل نکنم رهایش نمیکنم..
بیشترین زمانی که تلف میشود ,زمان شروع کردن است.
به نظر شما حرف درستی نیست ؟
دشوارترین بخش نوشتن نامه,نوشتن سطر اول آن است..
دشوارترین بخش تلفن زدن برداشتن گوشی و شماره گیری است..
و دشوارترین بخش نواختن پیانو نشستن پشت آن وقرار گرفتن در برابر کلیدهاست..
زمان شروع است که اغلب اشخاص را متوقف میکند..
زندگی این گونه پیش میرود:
ابتدا سنگ ریزه کوچکی به عنوان هشدار به ما اصابت میکند.
وقتی ما آن را نادیده میگیریم,یک آجر به ما برخورد میکند.
آجر را نادیده میگیریم و بعد با اصابت یک تخته سنگ بزرگ نابود میشویم.
اگر صادقانه به زندگیمان نگاه کنیم
میتوانیم جاهایی که از علائم هشدار دهنده غفلت کردهایم راببینیم.
و بعد باز با پررویی میپرسیم:چرامن؟