باید به همان سال دهم برگردیم
با بیعت در غدیر خم برگردیم
تا سوز عطش نکشته ما را باید
تابرکهی اکملت لکم برگردیم
***
هر جا که غدیر رفته باران رفته
جنگل به کویرو کوهساران رفته
هرجاکه امام هست درمکتب او
حیوان هم اگر آمده انسان رفته
***
این بغض هنوز سربه شورش دارد
این چشم هزار چشمه جوشش دارد
این زخم هزارو چهارصد ساله ما
اندازه زخم تازه سوزش دارد
***
بر جای بماند از تو یک رد کافیست
از عشق نشانهای در این حد کافیست
درک تو فقط حرف رسول الله است
یک شیعه اگر تو را بفهمد کافیست
***
دورو بر نور را که خلوت دیدند
انگار تو را چقدر راحت دیدند
این کوردلان توراندیدند اگر
یک عمرفقط از تو کرامت دیدند
***
از تو اثری شگرف مخفی مانده
آئین تو پشت حرف مخفی مانده
برگرد به تیغ حنجرم رابتکان
آهنگ تو زیربرف مخفی مانده
***
چشمی که به یک اشاره برمیخیزد
بادیدن یک ستاره برمیخیزد
شب را به نگاه خیره سنجاق نکن
خورشید تو هم دوباره برمیخیزد
***
توصیف تو حال دیگری میخواهد
نیروی خیال دیگری میخواهد
محدوده واژهها برایت تنگ است
این شعر مجال دیگری میخواهد.
شاعر:هادی جانفدا