دخترم دست میکشد روی سرم و میگوید که بهترین و دوست داشتنی ترین پدر دنیا هستم.
زنم اعتراف میکند که همیشه زود به زود دلش برایم تنگ میشده,, ولی به رویش نمیآورده.
.رئیسم بعد ازاینکه سینهاش را صاف میکند
.مدعی میشود که من مایهی افتخار او و باقی همکارانم بوده ام
همسایهها مرا به خاطر مردم آزار نبودن, تربیت صحیح فرزند ,آداب معاشرت
و رعایت زمان بیرون گذاشتن زباله تحسین میکنند
حتی سوپری محل هم از این که چقدر درخوش حسابی
و گشاده رویی گوی سبقت را از دیگران ربودهام حرف می زند.
ماندهام که اینآدم ها چرا تا دیروز از این حرفها نمیزدند
وقتی که زنده بودم
حسین احمدیان
آن تویی که در دشواریها و گرفتاریها خوانده میشوی
ودر پیشامدهای ناگوار پناهی جز تو, بر طرف کننده بلایی نیست
و جز تو گره گشایی, نه
ای پروردگار من ! هر دری را که به رویم فرو بندی گشایندهای نیست
و اگر بگشایی هیچ کس را یارای بستن آن نیست
و بر آنچه که تو مشکل ساختی. آسان کنندهای
و آن کس را که خوار کردی یاری دهندهای نیست
در روزگاران پیش,استادی مکتب خانهای باز کرد و کودکان بسیار به مکتب او میرفتند.او در درس خواندن کودکان سختگیری میکرد و هیچ روزی را تعطیل نمیکرد و ساعت تفریح به آنها نمی داد. کودکان به ستوه آمده و میگفتند:استاد مثل سنگ خارا میباشد و چند روزی بیمار نمیشود تا از دستش راحت شویم
تا اینکه کودکان با هم در این باره به مشورت پرداختند.یکی ازآنها که از همه زیرکتر بود گفت:بیایید همه ما تصمیم بگیریم وقتی یکی یکی خدمت استاد رفتیم به او بگوییم:بلا دور است چه شده که رنگتان پریدهاست مگر خدای ناکرده تب دارید؟!... ادامه مطلب ...