تــــــــرقـــی

تــــــــرقـــی

آغاز یک تغییر/گامی به سوی پیشرفت
تــــــــرقـــی

تــــــــرقـــی

آغاز یک تغییر/گامی به سوی پیشرفت

عادت به....

آیا تا به حال به دستشویی یا حمام عمومی رفته‌اید که بوی بد بدهد به طوری که حالت خفه شدن به شما دست بدهد؟


دقت کرده‌اید که بعد از پنج دقیقه دیگر به آن شدت بوی بد را احساس نمی‌کنید؟!

و اگر تصادفا یک ساعت آنجا گیر بیفتید ممکن است بگویید:

انگار اصلا بوی بدی نمی‌آید!


قانونی داریم که اینجا صادق است:

«ما به محیط‌مان عادت می‌کنیم»


اگر با آدم‌های بدبخت نشست و برخاست کنیم کم‌کم به بدبختی عادت می‌کنیم و فکر می‌‌کنیم که این طبیعی است!


اگر با آدم‌های غرغرو همنشین باشید عیب‌جو و غرغرو می‌شوید و آن را طبیعی می‌دانید!


اگر دوست شما دائما دروغ بگوید در ابتدا از دستش ناراحت می‌شوید ولی نهایتا شما هم عادت می‌کنید به دیگران دروغ بگویید.واگر مدت طولانی با چنین دوستانی باشید.به خودتان هم دروغ خواهید گفت.


اگر با آدم‌های خوشحال و پر انگیزه دمخور شوید.شما هم خوشحال و پر انگیزه می‌شوید و این امر برایتان کاملا طبیعی می‌شود.


از یک روز تصمیم بگیرید  به مجموعه افراد مثبت ملحق شوید وگرنه افراد منفی شما را پایین می‌کشند و اصلا متوجه چنین اتفاقی هم نمی‎‌شوید.



قوانینی که نیوتن از قلم انداخت!

قانون صف:

اگر شما از یک صف به صف دیگری برویدسرعت صف قبلی بیشتر از صف فعلی خواهد شد!


 

قانون تلفن:

اگر شما شماره‌یی را اشتباه گرفتید آن شماره هیچ گاه اشغال نخواهد بود!


قانون تعمیر:

بعد از اینکه دستتان حسابی گریسی شد. بینی شما شروع به خارش خواهد کرد!


قانون کارگاه:

اگر چیزی از دستتان افتاد.قطعا به پرت‌ترین گوشه‌ی ممکن خواهد خزید!


قانون حمام:

وقتی که خوب زیر دوش خیس شدید آب ساختمان قطع خواهد شد!


قانون معذوریت:

اگر بهانه‌تان پیش ریس برای دیر آمدن پنچر شدن ماشینتان باشد.روز بعد واقعا به خاطر پنچر شدن ماشینتان دیر خواهید رسید!


قانون روبرو شدن:

احتمال روبرو شدن با یک آشنا وقتی با کسی هستید که مایل نیستید با او دیده شوید افزایش می‌یابد!


قانون نتیجه:

وقتی می‌خواهید به کسی ثابت کنید که یک ماشین کار نمی‌کند کار خواهد کرد!


قانون بیومکانیک:

نسبت خارش هر نقطه از بدن با میزان دسترسی آن نقطه نسبت عکس دارد!


قانون تئاتر:

کسانی که صندلی آنها از راهرو دورتر است دیرتر می‌آیند!


قانون قهوه:

قبل از اولین جرعه از قهوه‌ی داغ‌تان رییس‌تان از شما کاری خواهد خواست که تا سرد شدن قهوه طول خواهد کشید!





شبیه جغد هستید یا چکاوک؟

آیا شما جزو آن دسته از افرادی هستید که تا دیر وقت بیدار می‌مانید تا کارهایتان را انجام دهید یا ترجیح می‌دهید صبح زود بیدار شوید و آن را تمام کنید؟


برخی افراد شبیه جغد و پرندگانی که در شب فعال‌اند هستند و برخی دیگر به چکاوک و پرندگانی که در صبح فعال‌اند می‌مانند.آنهایی که مانند جغد هستند شبها تا دیر وقت بیدار می‌مانند اما بیدار شدن به موقع در صبح برای رفتن به مدرسه یا سر کار برایشان مشکل است.آن‌هایی که به چکاوک می‌مانند ترجیح می‌دهند که زود به رختخواب بروند و روزشان را زودتر از بقیه افراد شروع کنند.


آن‌هایی که مانند جغداند تنبل نیستند ساعت بدنشان کند و به مدت بیست و پنج ساعت کار می‌کند.بنابراین آنها همیشه به مدت زمان بیشتری در صبح نیاز دارند.


اما چکاوک‌ها ساعتشان تندتر کار می‌کند.آنها در بیدار شدن به موقع هیچ مشکلی ندارند.اما قبل از اینکه بیشتر افراد به خواب بروند.آنها آماده‌ی خوابیدن می‌شوند.اگر شما دائما درمدرسه و محل کارتان دیر حاضر می‌شوید ساعت بدنتان را مقصر ندانید هر کسی می‌تواند از ساعت مدرسه و محل کارش پیروی کند اما تنظیم ساعت بدن بعضی‌ها مشکل‌تر از بقیه است..


ساعت بدنمان نشان می‌دهد که ما در شب می‌خوابیم اما در روز بیداریم و گرسنه می‌شویم و در طول شب سیر هستیم.این ساعت حتی احساس فعال بودن ما را کنترل می‌کند.البته عادت‌های ما نیز حائز اهمیت است..


برای مثال:اگر شما هر شب در یک زمان معین بخوابید تغییر دادن آن کار بسیار مشکلی است.



بعضی‌ها

بعضی‌ها نان نام‌شان را می‌خورند

بعضی‌ها نان جوانی‌شان را می‌خورند

  بعضی‌ها   نان پدرشان را می‌خورند

 بعضی‌ها نان خشک و خالی می‌خورند

بعضی‌ها اصلا نان نمی‌خورند 

ادامه مطلب ...

زوج خوشبخت

مرد داد می‌زد:


-من فقط دارم تحمل می‌کنم,کاش می‌شد یه جور از دستت خلاص شم!

زن هم در حالیکه سعی می‌کرد تن  صدایش بالاتر از مرد باشد گفت:

-فکر کردی من کشته مردۀ زندگی با توام؟

من از تو بیشتر مشتاق خلاص شدن از این زندگی آشغالم!

مرد مجله‌ای را که در دست داشت و با آن خود را باد می‌زد به کناری انداخت و از خانه خارج شد.

روی مجله عکسی از او و زنش انداخته بودند که با لبخندی اغراق آمیز خودنمایی می‌کردند.

زیر عکس با خط  درشت و قرمز رنگ نوشته بود:


«یک زوج خوشبخت»




محمدامین تاجور