یکی از کشاورزان انگلیسی همیشه شکایت داشت که زنش در کارهای کشاورزی به او کمک نمیکند.زنش بلاخره به دنبال کارهای کشاورزی شوهرش رفت و او را به کارهای خانه گماشت.
دهقان انگلیسی -برای آگاهی از حجم کارهای همسرش در خانه-در دفتر یادداشتهای روزانهاش کارهایی که در آن روز در خانه انجام داده بود چنین یادداشت کرد:
بازو بستن در برای رفت و آمد بچهها صدوشش بار!
-فریاد زدن«خفه شو دیوید»نودوشش بار!
-مداخله در کار بچههابرای جلوگیری از دعوای آنها نوزده بار!
-جواب دادن به زنگ تلفن نوزده بار!
-پخش لیوانهای شیر در میان بچهها سه بار!
-جواب دادن به سوالات بچهها یکصدو یکبار!
-دنبال بچهها دویدن به قدر چهار مایل و نیم!
-از دست دادن کنترل اعصاب چهل و پنج بار!
-و.......
و روز بعد.
کشاورز انگلیسی ماشین رختشویی را که زنش از مدتها پیش میخواست برایش خرید!!
مسافر تاکسی آهسته روی شانهی راننده زد.
چون میخواست از او سوالی بپرسد....
ناگهان راننده جیغ زد وکنترل ماشین را از دست داد.
نزدیک بود به یک اتوبوس بزند.از جدول کنارخیابان رفت بالا و کم مانده بود که چپ کند.
اما کنار یک مغازه توی پیاده رو متوقف شد.
برای چند ثانیه هیچ حرفی بین راننده ومسافر ردوبدل نشد.
سکوت سنگینی حکمفرما بود.تا اینکه راننده رو به مسافر کردوگفت:
دیگه هیچ وقت این کارو تکرار نکن من رو تا سر حد مرگ ترسوندی!
مسافر عذرخواهی کردوگفت:
من نمیدونستم که یه ضربه کوچولو اینقدر تورو میترسونه!
راننده جواب داد:
تقصیرتو نیست امروز اولین روزیه که به عنوان یک راننده تاکسی دارم کار میکنم.
آخه من بیست و پنج سال راننده ماشین جنازه کش بودم!
لیلاطهماسبی
اگه ماشینش پنچر بشه کاپوت ماشین رو بالا میزنه و توی ماشینو نگاه میکنه!
اگه راهنمای چپ رو بزنه سمت راست میپیچه!
وقتی پشت سرش باشی و چراغ بزنی یا بوق بزنی توی آینه رو نگاه کنه تازه یادش میاد که روسریش رو باید درست کنه!
وقتی با سرعت صدوچهل تا یه پیچ رو دور میزنه !(البته این یکی در مورد خانمها صدق نمیکنه چون اونابیشتر ازچهارده تا نمیرن)
وقتی که برن پمپ بنزین و بعد از زدن بنزین با همون شیلنگ داخل باک حرکت میکنن میرن!
آقایون لطفا اون لبخند رو از صورتتون پاک کنید...!!!!!