تــــــــرقـــی

تــــــــرقـــی

آغاز یک تغییر/گامی به سوی پیشرفت
تــــــــرقـــی

تــــــــرقـــی

آغاز یک تغییر/گامی به سوی پیشرفت

اگر ...

اگر دروغ رنگ داشت شاید هر روز ده‌ها رنگین کمان در دهانمان نطفه می‌بست و بی‌رنگی کمترین چیزها بود.


اگر عشق ارتفاع داشت.من زمین را در زیر پای خود داشتم و تو هیچ‌گاه عزم صعود نمی‌کردی.آن گاه شاید پرچم کهربایی مرا در قله‌ها به تمسخر می‌گرفتی!


اگر شکستن قلب و غرور صدا داشت.عاشقان سکوت شب را ویران می‌کردند.


اگر براستی خواستن توانستن بود محال نبود همیشه وصال عاشقانی که همیشه خواهانند و همیشه می‌توانستند تنها نباشند.


اگر گناه وزن داشت هیچ کس را توان آن نبود گامی بردارد.تو از کوله ‌بار سنگین خویش ناله می‌کردی و شاید من کمرشکسته‌ترین بودم.


اگر غرور نبود چشمهایمان به جای لبها سخن نمی‌گفتند و ما کلام دوستت دارم را در میان نگاههای گه گاهمان جستجو نمی‌کردیم.


اگر دیوار نبود نزدیکتر بودیم همه وسعت دنیا یک خانه می‌شد و تمام محتوای یک سفره سهم همه بود.و هیچ کس در پشت هیچ ناکجایی پنهان نمی‌شد.


اگر ساعتها نبودند آزادتر بودیم و با اولین خمیازه به خواب می‌رفتیم.


اگر همه ثروت داشتند دل‌ها سکه را بیش از خدا نمی‌پرستیدند و یک نفر در خیابان خواب گندم نمی‌دید تا دیگری از سر جوانمردی بی‌ارزشترین سکه‌اش را نثار او کند.اما بی‌گمان صفا و سادگی می‌مرد اگر همه ثروت داشتند.


اگر مرگ نبود همه کافر بودند و زندگی بی‌ارزشترین کالا بود.ترس نبود.زیبایی نبودو خوبی هم شاید...


اگر عشق نبود.به کدامین بهانه می‌گریستیم و می‌خندیدیم؟


کدام لحظه ناب را اندیشه می‌کردیم؟


و چگونه عبور روزهای تلخ را تاب می‌آوردیم؟


آری!بی‌گمان پیش از اینها مرده بودیم.


آزیتا


رابین هود

هنوز که هنوز است کارتون یا فیلم‌های رابین هود را تلویزیون پخش می‌کند حتما می‌دانی که رابین هود و دوستانش -خیلی خیلی به فقرا احترام می‌گذارند و در عوض از پرنس جان و داروغه‌ی ناتینگهام هیچ دل خوشی ندارند.

خب..کار این قهرمان چیست؟


دزدی!یعنی ما فکر می‌کنیم که دزدی کار خوبی است.!


مسئله این نیست که ما فکر می‌کنیم رابین هود یک شخصیت دوست‌داشتنی است.ما فکر می‌کنیم کار او,یعنی همان دزدی,کاری اخلاقی است و کار پرنس جان هم  غیراخلاقی که پول مردم را به زور می‌گیرد.


ولی خودمانیم,دست آخر بدترین حرفی که ما درباره پرنس جان می‌زنیم یا همان چیزی که باعث می‌شود او را تبهکار بدانیم.این است که او حق دیگری را می‌خورد.ولی در عوض از رابین هود دفاع می‌کنیم که از خزانه مملکت دزدی می‌کند.!

بیا و خودت را بگذار جای پرنس جان,او هم فکر می‌کرد که داروغه آدم خوبی است که پول مردم را به زور می‌گیرد ولی رابین هود که پول خزانه را می‌دزدد یک تبهکار است و باید مجازات شود.


بین شما و پرنس جان چه فرقی هست؟


هر دو نفر شما می‌خواهید بگویید که دزدی بد است.ولی کاملا برعکس هم درباره موضوع قضاوت می‌کنید.



حقیقت مرگ

مرگ از زندگی پرسید:


این چه حکمتی است که باعث می‌شود تو شیرین و من تلخ جلوه کنم؟؟؟


زندگی لبخندی زد و گفت:


دروغ‌هایی که در من نهفته است و حقیقت‌هایی که تو در وجودت داری....



ظاهرش مرگ و به باطن زندگی است


ظاهرش ابتر نهان پایندگی است


مولوی


............................

مهم این است

مهم نیست کجا زندگی می‌کنی, مهم این است, چگونه زندگی می‌کنی؟


مهم نیست همیشه بهترین باشی ,مهم این است که هر چه را در توان داری, به اجرا بگذاری.


مهم نیست چقدر کتاب می‌خوانی ,مهم این است چقدر آموزه‌های آنرا در زندگی به کار می‌بری.


مهم نیست در کتابخانه چند کتاب داری,مهم این است کتابخانه ذهنت پربار باشد.


مهم نیست چند سال زندگی کنی, مهم این است چند سال مفید زندگی کنی.


اگر مهم های حقیقی را بشناسی و درونت را بسازی, ظواهر معنای دیگری پیدا می‌کنند.