میان من و خدایم عهدی است که:
هر گاه راهم را کج کردم به بیراهه
تلنگری بزند ...
و گوشهایم را شنوا کند
تا با کوچکترین هشدار به سمتش برگردم.
و دیگر عهد اینکه :
هر گاه خود را به خواب زدم که
نشنوم هشدارهایش را
بیدارم کند
خدایا اگر لازم شد بزن!!!!!
بزن...حتی اگر اشکم هم در آمد دلت نسوزد
باید کامل شوم یانه؟
می دانم رئوف تر از اینهایی و می بخشی
بارها صدایت را درونم شنیدهام
فریاد میزنی
بنده من عاشقم
لطفا از عشقم سوء استفاده نکن
خدا یا تو همیشه به عهد ت وفادار ماندی..
تو وفادارترینی...
خواسته های نامعقول مرا ببخش
می دانم زمانی که درد میکشم
نباید به تو اعتراض کنم
باید قبول کنم برای کامل شدن باید درد کشید
کسی که سزاوار اعتراض است خودِ خودِ خودم هستم
امروز خدا را بسیار سپاسگزارم
که از قلبم با خبر است.
دیگران ممکن است از نیت های خوبم
دچار کج فهمی شوند
گفتار و کردارم را قضاوت کنند
عیب جویی کنند
و مرا به خاطر آنچه که حقیقتش را
درک نمی کنندسرزنش کنند
اما خدا از درون من مطلع است
او میداند که در حال آموختنم
و تمام سعی و تلاشم این است
تا به آنچه که او خواسته است تبدیل شوم
دوستت دارم خدا
از کسانی که از من متنفرند ممنونم
آنها مرا قوی تر میکنند
.
.
از کسانی که مرا دوست دارند ممنونم
آنان قلب مرا بزرگتر میکنند
.
.
.
از کسانی که مرا ترک میکنند ممنونم
آنان به من میآموزند که هیچ چیز تا ابد ماندنی نیست
.
.
.
از کسانی که با من میمانند ممنونم
آنان به من معنای واقعی دوست را نشان میدهند!
.
.
.
کوروش کبیر
...............................
.............
....
دکتر نیستم...
ولی برایت ده دقیقه راه رفتن روی جدول کنار خیابان را تجویز میکنم.
تا بفهمی عاقل بودن چیز خوبیست
اما دیوانگی قشنگ تر است.....
برایت لبخند زدن به کودکان وسط خیابان را تجویز میکنم
تا بفهمی هنوز هم میشود بیمنت محبت کرد
به تو پیشنهاد میکنم گاهی بلند بخندی
یک نفر همیشه منتظر خندههای توست....
دکتر نیستم....
ولی به تو پیشنهاد میکنم که شاد باشی!
خورشید هر روز صبح به خاطر زنده بودن من و تو طلوع میکند!
هرگز منتظر" فردای خیالی" نباش!
سهمت را از" شادی زندگی "همین امروز بگیر!
فراموش نکن مقصد همیشه جایی در انتهای مسیر نیست
"مقصد "لذت بردن ازقدمهاییست که بر میداریم
چایت را بنوش!
نگران فردا نباش
از گندمزار من و تو مشتی کاه میماند برای بادها......
نیما یوشیج
از افلاطون پرسیدند شگفت انگیز ترین رفتار انسان چیست؟
پاسخ داد:
از کودکی خسته میشود برای بزرگ شدن عجله میکند
و سپس دلتنگ دوران کودکی خود میشود.
ابتدا برای کسب مال و ثروت از سلامتی خود مایه میگذارد
سپس برای باز پس گرفتن سلامتی از دست رفته پول خود راخرج میکند
طوری زندگی میکند که گویی هرگز نخواهد مرد
و بعد طوری میمیرد که گویی هرگز زندگی نکرده است
آنقدر به آینده فکر میکند که متوجه از دست رفتن امروز خود نیست.
در حالیکه زندگی گذشته یاآینده نیست بلکه زندگی همین حالاست.