تــــــــرقـــی

تــــــــرقـــی

آغاز یک تغییر/گامی به سوی پیشرفت
تــــــــرقـــی

تــــــــرقـــی

آغاز یک تغییر/گامی به سوی پیشرفت

شهادت آن امام مهربان تسلیت




کار تو، همه مهر و وفا بود، رضا جان 


پاداش تو، کی زهر جفا بود، رضا جان 


آن لحظه که پرپر زدی و آه کشیدی 


معصومه مظلومه، کجا بود رضا جان 


بر دیدنت آمد چو جوادت ز مدینه 


سوز جگرش، یا ابتا بود رضا جان 


تنها نه جگر، شمع‌صفت شد بدنت آب 


کی قتل تو اینگونه روا بود، رضا جان 


تو ناله زدی، در وسط حجره و زهرا


بالای سرت نوحه‌سرا بود رضا جان 


یک چشم تو در راه، به دیدار جوادت 


چشم دگرت کرب و بلا بود، رضا جان 


جان دادی و راحت شدی از زخم زبان‌ها 


این زهر، برای تو شفا بود رضا جان 


از آتش این زهر، تن و جان تو می‌سوخت 


اما به لبت، ذکر خدا بود رضا جان 


روزی که نبودیم در این عالم خاکی 


در سینه ما، سوز شما بود رضا جان 


از خویش مران «میثم» افتاده ز پا را 


عمری درِ این خانه گدا بود رضا جان




غلامرضا سازگار

مرا می بخشد

پسرفاطمه هر بار مرا می بخشد


با همین مرتبه صدبار مرا می بخشد


حال او بد شده ا زهر عمل ننگینم


با همان حالت بیمار مرا می بخشد


در نماز شب و حالت استغفارش


با همان دیده بیدار مرا می بخشد


رحمت خاص خودش را به دلم تابانده


با همان رحمت سرشار مرا می بخشد


نقطه ای نور درون دل من بود  و او


به نوک سوزن پرگار مرا می بخشد


من حواسم به خودم پرت شد و مولایم


بخداوند که بسیار مرا می بخشد



دنیا بدجور کوچیکه




بهشت از دست آدم رفت، از اون روزی که گندم خورد 


ببین چی میشه اون کس که یه جو از حق مردم خورد 


کسایی که تو این دنیا حساب ما رو پیچیدن 


یه روزی هر کسی باشن، حساباشونو پس می دن 


عبادت از سر وحشت، واسه عاشق عبادت نیست 


پرستش راه تسکینه، پرستیدن تجارت نیست 


سر آزادگی مُردن، تَهِ دلدادگی میشه 


یه وقتایی تمام دین همین آزادگی میشه 


کنار سفره ی خالی، یه دنیا آرزو چیدن 


بفهمن آدمی یک عمر بهت گندم نشون می دن 


نذار بازی کنن بازم برامون با همین نقشه 


خدا هرگز کسایی رو که حق خوردن نمی بخشه 


کسایی که به هر راهی دارن روزیتو می گیرن 


گمونم یادشون رفته همه یک روز می میرن 


جهان بدجور کوچیکه همه درگیر این دردیم 


همه یک روز می فهمن چه جوری زندگی کردیم





روزبه بمانی

روزی تو خواهی آمد




هیچ داری از دل مهدی خبر؟


گریه های هر شبش را تا سحر؟


او که ارباب تمام عالم است


من بمیرم سر به زانوی غم است


شیعیان مهدی غریب و بی کس است


جان مولا معصیت دیگر بس است


شیعیان بس نیست غفلتهایمان؟


غربت و تنهایی مولایمان؟


 ما که عبد و عبید دنیا گشته ایم 


غافل از مهدی زهرا گشته ایم


اللهم عجل لولیک الفرج


سلامتی وجود نازنین آقا سه  صلوات



صدای پای آب



من قطاری دیدم روشنایی می‌برد


من قطاری دیدم فقه می‌برد


 و چه سنگین میرفت


من قطاری دیدم که سیاست  می‌برد


و چه خالی می‌رفت


من قطاری دیدم 


تخم نیلوفر و آواز قناری می‌برد


و هواپیمایی که در اوج هزار پایی 


خاک از شیشه‌ی آن پیدا بود:


کاکل پوپک


خال های پر پروانه


عکس غوکی در حوض


و عبور مگس از کوچه‌ی تنهایی


خواهش روشن یک گنجشگ 


وقتی از روی چناری به زمین می‌آید


و بلوغ خورشید


و هم آغوشی زیبای عروسک با صبح


سهراب سپهری