شاید این داستانو شنیده باشید ..
شایدم نه...
ولی بهتر دیدم بنویسمش برای عزیزانی که نشنیدن
و یه مروری باشه برای اون دسته از عزیزانی که شنیدن
**********************************************
گنجشکی با عجله و تمام توان به آتش نزدیک میشد و بر میگشت
پرسیدند:چه میکنی؟
گفت:در این نزدیکی چشمهی آبی است
و من مرتب نوک خود را پر ازآب میکنم
و آنرا روی آتش میریزم
گفتند:حجم آتش در مقایسه با آبی که تو میآوری خیلی زیاد است.
و این آب فایدهای ندارد.
گفت.....شاید نتوانم آتش را خاموش کنم
اما وقتی خداوند از من پرسید:
زمانی که دوستت در آتش میسوخت تو چه کردی؟
می گویم هر آنچه از من بر میآمد.....