تــــــــرقـــی

تــــــــرقـــی

آغاز یک تغییر/گامی به سوی پیشرفت
تــــــــرقـــی

تــــــــرقـــی

آغاز یک تغییر/گامی به سوی پیشرفت

حتی اگر اندکی

پشتش سنگین بود و جاده‌های دنیا طولانی.می‌دانست که همیشه جز اندکی از بسیار را نخواهد رفت.آهسته آهسته می‌خزید.دشوار و کند....

و دورها همیشه دور بود.

سنگ‌پشت تقدیرش را دوست نمی‌داشت و آنرا چون اجباری به دوش می‌کشید.

پرنده‌یی در آسمان پر زد, سبک

سنگ‌پشت رو به خدا کرد و گفت:این عدل نیست.کاش پشتم را این همه سنگین نمی‌کردی من هیچ‌گاه نمی‌رسم هیچ‌گاه...

و با ناامیدی  در لاک سنگی خود خزید.


خدا سنگ‌پشت را از روی زمین بلند کرد و زمین را نشانش داد.کره‌یی کوچک بود و گفت:نگاه کن ابتدا و انتها ندارد.هیچ کس نمی‌رسد.چون رسیدنی در کار نیست فقط رفتن است.حتی اگر اندکی و هر بار که می‌روی رسیده‌ایی و باور کن آنچه بر دوش توست تنها لاکی سنگین نیست تو پاره‌ایی از هستی را بر دوش می‌کشی.پاره‌ایی از مرا..


خداسنگ‌پشت را بر زمین گذاشت دیگر نه بارش سنگین بود و نه راه‌ها چندان دور سنگ‌پشت به راه افتاد و گفت:«رفتن حتی اگر اندکی» پاره‌ ییاز« او »را بر دوش کشید...