زندگی کار افراد با شهامت است.
اگر همیشه نگران امنیت وآسایش خاطر باشی.
خود را در زندانی که با دستان خودت برای خود ساختهای محبوس کردهای
زندگی کردن دل و جرات میخواهد
آدمهای ترسوفقط نفس میکشند
زندگی نمیکنند
چرا که بیم و دلهره بر زندگی آنها حکمفرماست
و زندگی که ترس در آن جای داشته باشد از مرگ بدتر است
این گونه افراد از همه چیز میترسند
آنها علاوه بر چیزهای واقعی
از هزار و یک چیز دیگر که زاییده خیال خودشان یا دیگران است نیز میترسند
ترس چیزی جز غیبت عشق نیست
اگر حقیقتا عشق بورزید ترس ناپدید میشود.
وقتی عشق اجازۀ جاری شدن پیدا نکند تبدیل به ترس میشود.
اما هنگامی که عشق جاری باشد ترس وجود ندارد.
ترس احساس عدم ارتباط با هستی است.
کودک ترس را نمیشناسد.
کودکان عاری از هر گونه ترس به دنیا میآیند.
اگر جامعه کودکان را در نداشتن ترس کمک و حمایت کند و شهامت را در مفهوم حقیقی آن به آنها بیاموزد و اگر جامعه بتواند به جای باورها و عقاید پوسیده و کهنه برایشان پرسش ایجاد کند آنگاه کودکان به عشاقی بزرگ و افرادی خارقالعاده بدل خواهند شد.