تــــــــرقـــی

تــــــــرقـــی

آغاز یک تغییر/گامی به سوی پیشرفت
تــــــــرقـــی

تــــــــرقـــی

آغاز یک تغییر/گامی به سوی پیشرفت

دو ونیم بعداز نیمه شب

ساعت دو و نیم بعد از نیمه شب بود که صدای تلفن مردی به صدا درآمد.


او که از خواب عمیقی بیدار شده بود با ناراحتی گوشی تلفن را برداشت.


آنطرف مادرش بود که به اوگفت:پسر عزیزم!من هستم!


خواستم به مناسبت ساعت تولدت به تو تبریک بگویم.!


مرد جوان با شنیدن این حرف با صدایی ملامت بارگفت:


ولی مادر این وقت شب موقع مناسبی برای بیدار کردن و تبریک گفتن نیست!


مادر به آرامی جواب داد:ولی پسرم!


یادت باشد  بیست و شش سال قبل که تو برای به دنیا آمدنت ساعت دو ونیم بعدازنیمه شب  مرا از خواب بیدار کردی من هیچ اعتراضی به تو نکردم!