یه چند وقتی دلم پر میکشید به هوای زیارت قم و مشهد
بلاخره حضرت معصومه(س)طلبید و ما هم راهی شهر مقدس قم شدیم
شب رو در مسجد جمکران ماندیم و صبح زود عازم زیارتگاه خضر نبی (ع)شدیم..
در مقبره شهدای گمنام خضر نبی(ع) در لابه لای کتابها چشمم به نوشتهای افتاد که خواستم پست امروزم باشه
سند بندگی...
میگویند سیاهی چادرم چشم را میزند!
چشم آدمهای حریص و هرزه را..
چشم را که هیچ!
خبر ندارند تازگیها دل را هم میزند!
دل آدم های مریض و بیمار دل را!
از شما چه پنهان چادرم دست و پا گیر هم هست
دست و پای بیبند و باری را میبندد
چادر برای کسانی است که نمیخواهند عزت آخرتشان را به بهای ناچیز لبخندهای هرزه بفروشند چادرم سند بندگی عبودیم را امضا میکند