با پول میشود خانه خرید ولی آشیان نه
رختخواب خرید ولی خواب نه
ساعت خرید ولی زمان نه
می توان مقام خرید ولی احترام نه
می توان کتاب خرید ولی دانش نه
دارو خرید ولی سلامتی نه
خانه خرید ولی زندگی نه
و بالاخره می توان قلب را خرید ولی عشق را نه
خدا یا!
همانطور که از تو بخاطر نعمت زندگیم سپاسگزاری میکنم.
برای نعمت آدمهای نازنینی که در طول این سفر سر راهم قرار دادهای
نیز ممنونم.
برخی از آنها الهام بخش من بودند
باعث رشدم شدند .
مرا به چالش کشیدند.
دوستم داشتند و تشویقم کردند.
همه آنها یاریم کردند تا بفهمم زندگیم چقدر زیبا و پر معناست
من آنها رابسیار دوست میدارم
خدایا !
به آنها سلامت, امنیت ,ثروت, موفقیت, آرامش و شادی عطا کن
و دعایشان را مستجاب فرما!
آمین.....
اگر دروغ رنگ داشت شاید هر روز دهها رنگین کمان در دهانمان نطفه میبست و بیرنگی کمترین چیزها بود.
اگر عشق ارتفاع داشت.من زمین را در زیر پای خود داشتم و تو هیچگاه عزم صعود نمیکردی.آن گاه شاید پرچم کهربایی مرا در قلهها به تمسخر میگرفتی!
اگر شکستن قلب و غرور صدا داشت.عاشقان سکوت شب را ویران میکردند.
اگر براستی خواستن توانستن بود محال نبود همیشه وصال عاشقانی که همیشه خواهانند و همیشه میتوانستند تنها نباشند.
اگر گناه وزن داشت هیچ کس را توان آن نبود گامی بردارد.تو از کوله بار سنگین خویش ناله میکردی و شاید من کمرشکستهترین بودم.
اگر غرور نبود چشمهایمان به جای لبها سخن نمیگفتند و ما کلام دوستت دارم را در میان نگاههای گه گاهمان جستجو نمیکردیم.
اگر دیوار نبود نزدیکتر بودیم همه وسعت دنیا یک خانه میشد و تمام محتوای یک سفره سهم همه بود.و هیچ کس در پشت هیچ ناکجایی پنهان نمیشد.
اگر ساعتها نبودند آزادتر بودیم و با اولین خمیازه به خواب میرفتیم.
اگر همه ثروت داشتند دلها سکه را بیش از خدا نمیپرستیدند و یک نفر در خیابان خواب گندم نمیدید تا دیگری از سر جوانمردی بیارزشترین سکهاش را نثار او کند.اما بیگمان صفا و سادگی میمرد اگر همه ثروت داشتند.
اگر مرگ نبود همه کافر بودند و زندگی بیارزشترین کالا بود.ترس نبود.زیبایی نبودو خوبی هم شاید...
اگر عشق نبود.به کدامین بهانه میگریستیم و میخندیدیم؟
کدام لحظه ناب را اندیشه میکردیم؟
و چگونه عبور روزهای تلخ را تاب میآوردیم؟
آری!بیگمان پیش از اینها مرده بودیم.
آزیتا