-
حقیقت مرگ
یکشنبه 10 خرداد 1394 17:42
مرگ از زندگی پرسید: این چه حکمتی است که باعث میشود تو شیرین و من تلخ جلوه کنم؟؟؟ زندگی لبخندی زد و گفت: دروغهایی که در من نهفته است و حقیقتهایی که تو در وجودت داری.... ظاهرش مرگ و به باطن زندگی است ظاهرش ابتر نهان پایندگی است مولوی ............................
-
خریدن ماشین لباسشویی
یکشنبه 10 خرداد 1394 10:52
یکی از کشاورزان انگلیسی همیشه شکایت داشت که زنش در کارهای کشاورزی به او کمک نمیکند.زنش بلاخره به دنبال کارهای کشاورزی شوهرش رفت و او را به کارهای خانه گماشت. دهقان انگلیسی -برای آگاهی از حجم کارهای همسرش در خانه-در دفتر یادداشتهای روزانهاش کارهایی که در آن روز در خانه انجام داده بود چنین یادداشت کرد: بازو بستن در...
-
ماه لیلا
شنبه 9 خرداد 1394 07:37
میوزد عطر بهشتی از گلستان ولایت ماه لیلا جلوهگر شد در شبستان ولایت غنچه لیلا شکوفا شد به گلزار حسینی میزند لبخند شادی گل به بستان ولایت حیدر ثانی بیامد یا نبی رخ مینماید اکبر زیبای لیلا پرده از چهره گشاید میلاد فرخنده حضرت علیاکبر علیهالسلام و گرامیداشت روز جوان بر جوانان برومند ایران زمین مبارکباد
-
زندگی چیست؟
جمعه 8 خرداد 1394 16:22
طی شد این عمر تو دانی به چه سان؟ پوچ و بس تند چونان باد دمان همه تقصیر من است,این که خود میدانم که نکردم فکری,که تعمق ننمودم روزی,ساعتی یا آنی که چه سان میگذرد این عمر گران؟ کودکی رفت به بازی,به فراغت,به نشاط فارغ از نیک و بد و مرگ و حیات همه گفتند:«کنون تا بچه است,بخندد شادان که پس از این دگرش فرصت خندیدن...
-
چه باید کرد؟
پنجشنبه 7 خرداد 1394 17:13
ماجرا مربوط میشود به غرق شدن یک کشتی که پر از مسافر بوده این کشتی به هر دلیلی که دلیلش مهم نیست غرق میشود و تمام سرنشینانش میمیرند به جز دو نفر که شانس میآورند و خودشان را هر جوری که شده به یک قایق کوچک نجات میرسانند.یکی از این دو نفر که پزشک خیلی مشهوری است از قضا توی کیف همراهش نسخه شفا بخشی را آورده که با آن...
-
پیروزی بزرگ در اینجاست
چهارشنبه 6 خرداد 1394 16:11
پیروزی بزرگ در اینجاست.. که انسان تیرهروز و بیچاره,بیمار و دردمند که دنیا او را از شادمانی محروم کرده است.شادمانی را میآفریند و به جهانیان میبخشد. ............... ............................................ ................... ....اغلب افراد به همان اندازه احساس خوشبختی میکنند که تصمیم گرفتهاند خوشبخت باشند......
-
به جهنم
چهارشنبه 6 خرداد 1394 11:38
جهنم کجاست؟ مردی میمیرد و خود را در جایی میبیند که به خیال او دروازههای بهشت است. راهنمایی به او میگوید که تمام ابدیت را در اینجا سپری خواهد کرد و اضافه میکند: «کار من این است که هر چه شما درخواست میکنید در اختیارتان بگذارم» مرد خوشحال میشود. و این را به حساب یک پاداش منصفانه برای آنچه به نظر او زندگی...
-
من خود را تایید میکنم..
سهشنبه 5 خرداد 1394 07:50
هر چه میخواهد پیش بیاید.... هر کس هر چه میخواهد به شما بگوید.... و هرکس هر چه میخواهد در حق شما بکند.... به رغم اینها ,تنها کاری که لازم است بکنید. ادامه دادن به این است که: من خود را تایید میکنم........من خود را تایید میکنم من خود را تایید میکنم.......من خودم را تایید میکنم...
-
بینهایت دوستت دارم
دوشنبه 4 خرداد 1394 15:24
گاهی اوقات حرفهایم از جنسی دیگر است. ناخودآگاه حرفهایی بر زبانم جاری میشود که از تکرار آن خسته نمیشوم.. حرفی که خود متعجب از گفتنش هستم و اینقدر دلنشین است حرف توست.. چقدر دوستت دارم و عاشقانه نامت را همه جا فریاد میزنم. وقتی میان آدمیان از تو میگویم تو هم میان فرشتگانت از من حرف میزنی. چه لذتی دارد که بعد از...
-
کفبین نباش
دوشنبه 4 خرداد 1394 10:34
چند نفر از اهالی هند فیلی را به شهری آوردند تا در معرض فروش یا تماشای مردم قرار دهند. چون شب به آن شهر رسیدند فیل را در طویله تاریک جا دادند.مردم شهر چون در تمام عمرشان فیل را ندیده بودند.نمیدانستند که فیل چه شکلی دارد. بنابراین هوس به سرشان افتاد که به تماشای فیل بروند. گروهی در همان شب کنار طویله آمدند و یک به یک...
-
این حس قشنگ را تجربه کنید
یکشنبه 3 خرداد 1394 22:56
دستهایش را رو به آسمان بلند میکند و فریاد میزند: خدایا دستمو بگیر...... چه حس قشنگی است لحظهای که دستهایش رو به آسمان است وخدا دستانش را لمس میکند.. به همراه زندگیش میگوید:تو هم حس لمس دستان خدا را تجربه کن! میگوید:چطور دستانی که کثیف است بالا ببرم تا خدا دستان کثیفم را لمس کند.. می گوید:تو برای به دست آوردن...
-
بمان
یکشنبه 3 خرداد 1394 16:24
خرمشهر ,مشعرالحرام حاجیان است. بمان..... و از کوچه پس کوچههای شهر نشان از مردان بینشانی بپرس که زمانی پردهدار حرم امن الهی بودهاند. میبینی؟ نخلهای آزاده و سربلند برجایند.رودها همچنان جاری و خروشانند. اگر خرمشهر هنوز هم خرم,شهر است به خاطر خونهای مطهری است که بر خاکش جاری شده. پس ای خرمشهر, همیشه خرم بمان...
-
از تو پوزش میطلبم
یکشنبه 3 خرداد 1394 07:24
خدایا!از تو پوزش میطلبم درباره ستمدیدهای که درحضورم به او ستم رسیده است. و من به یاریش برنخاستهام. و درباره ا حسان و خیری که به من رسیده و من سپاسگزاری آنرا به جا نیاوردهام . و درباره بدکاری که از من پوزش طلبیده و من نپذیرفتهام. و درباره مستمندی که دست حاجت به سویم دراز کرده و من او را بر خویش مقدم ندانستهام . و...
-
یک تنها
شنبه 2 خرداد 1394 23:52
کسی نمیتواند به تنهایی کار بزرگی انجام بدهد. عدد یک کوچکتر از آن است که به تنهایی به عظمت برسد. اگر این نظر را بپذیرید مفهوم کار گروهی را درک کردهاید. **************************************************** ******************************************* **************************************
-
دلم را دریاب
شنبه 2 خرداد 1394 07:30
ای عطر گل یاس دلم را دریاب! ای منبع احساس دلم را دریاب! من تشنه یک قطره محبت هستم یا حضرت عباس!دلم را دریاب ********************************************************* ولادت حضرت ابوالفضل العباس(ع) و روز جانباز مبارک باد **************************************************** ***************************************...
-
ویرانه دل ماست
جمعه 1 خرداد 1394 17:21
ویرانه نه آن است که جمشید بنا کرد ویرانه نه آن است که فرهاد فرو ریخت ویرانه دل ماست که هر جمعه به یادت صد بار بنا گشت و دگر بار فرو ریخت میدانم آن هنگام میآیی که دستان کودکی در سرمای زمستان محتاج گرمای ابدی است. میدانم آن هنگام میآیی که جز تو هیچ کس گرمای زمین نیست.
-
صد شکر
جمعه 1 خرداد 1394 11:42
میلاد حسین تشنه کام است امروز ما را می مقصود به کام است امروز ای باد صبا رسول اکرم را گوی اسباب شفاعتت تمام است امروز صد شکر که از قدرت معبود حسین آمد به جهان وجود وذی جود حسین مسرور پیمبر و علی و زهرا گشتند به افتخار مولود حسین
-
در دوغ موش افتاده
پنجشنبه 31 اردیبهشت 1394 22:35
مسافری در فصل گرما به دهی رسید.چند بچه را دید که مشغول بازی هستند.به یکی از آنها گفت:آقا پسر قدری آب برایم بیاور که بسیار تشنهام.پسر به طرف خانه دوید و لحظهای بعد کاسه دوغی آورد و به مسافر داد. مسافر که بسیار تشنه بود تمام دوغ را سر کشید.پسرک گفت:اگر مایلید باز هم برایتان بیاورم. مسافر گفت: اگر باعث زحمت نشود بسیار...
-
دیروز منتظرش بودیم
پنجشنبه 31 اردیبهشت 1394 15:19
سه کارورز شیطان در دوزخ قرار بود که به همراه استاد خود جهت کارورزی و کسب تجربه عملی به روی زمین بیایند استاد دوره کارآموزی از آنها سوال کرد که برای فریب و اغفال مردم از چه فنونی استفاده خواهند کرد؟ شیطانک اولی میگوید:«من فکر میکنم از شیوه کلاسیکی بهره خواهم جست به این معنی که به مردم خواهم گفت:خدایی در کار نیست پس...
-
گنج همان جاست
پنجشنبه 31 اردیبهشت 1394 00:11
گنج تو در وجودتوست.جای دیگر در جستجوی آن مباش. قصرها وپلها افسانه است. باید که در وجود خود پل خود را بر پا داری قصر آنجاست. گنج نیز همان جاست. وقتی چیزی بسیار به چشمانمان نزدیک باشد نمیتوانیم آنرا ببینیم برای دیدن به فاصلهای نیازمندیم
-
با خدا همه چیز ممکن میشود
چهارشنبه 30 اردیبهشت 1394 19:30
از خدا خواستم دردهای مرا برطرف کند. خدا گفت: این کار من نیست کار توست که درد را رها کنی.. از خدا خواستم به فرزند معلولم سلامتی عطا کند خدا گفت:روح ابدی و جسم موقتی است. از خدا خواستم که به من صبر عطا کندخدا گفت:صبر مقتول درد ورنج است و عطا نمیشود یاد گرفتنیاست. از خدا خواستم به من خوشحالی بدهد خدا گفت: من به تو...
-
بدانیم و بخندیم
چهارشنبه 30 اردیبهشت 1394 10:33
جعبه سیاه هواپیماهای تجاری, نارنجی رنگ است. آن کسی که این جعبه را«سیاه» نامیده یا رنگ نارنجی را نمیشناخته یا مشکل کوررنگی داشته زنبور عسل دو معده دارد, یکی برای انبار عسل و دیگری برای غذا خوردن. اگر زرنگ نبود که نمیتوانست محصولی به این گرانی, یعنی عسل را تولید کند! حس بویایی مورچه با سگ برابری میکند. فکرش را بکنید...
-
مهم این است
چهارشنبه 30 اردیبهشت 1394 06:59
مهم نیست کجا زندگی میکنی, مهم این است, چگونه زندگی میکنی؟ مهم نیست همیشه بهترین باشی ,مهم این است که هر چه را در توان داری, به اجرا بگذاری. مهم نیست چقدر کتاب میخوانی ,مهم این است چقدر آموزههای آنرا در زندگی به کار میبری. مهم نیست در کتابخانه چند کتاب داری,مهم این است کتابخانه ذهنت پربار باشد. مهم نیست چند سال...
-
تو که کنارم باشی
سهشنبه 29 اردیبهشت 1394 19:01
وقتی حرف تلخی دلم را میشکند...... وقتی حقی از من ضایع میشود......... وقتی به من ظلم میشود............. تو را که میبینم وحضورت را حس میکنم پر از عشق میشوم. پر از آرامش میشوم. اندوهم را فراموش میکنم و پر از احساس میشوم. ای مهربان! تو که کنارم باشی هر اتفاقی برایم خوشایند است.
-
بیمار پیر و پزشک
سهشنبه 29 اردیبهشت 1394 15:25
شخص پیری که بسیار فرتوت شده بود نزد پزشک برای درمان دردهای خود رفت گفت: بینیام درد میکند. پزشک:از پیری است. پیر:چشمم تاریک شده پزشک:ازپیری است پیر :کمرم زیاد درد میکند. پزشک:آن هم ازپیری است. پیر:غذاها و نوشابهها برایم لذتی ندارد. پزشک:آن هم از پیری است. پیر تنگی نفس دارم. پزشک :آن هم از پیری است. پیر: کمرم خمیده...
-
مشکلات
سهشنبه 29 اردیبهشت 1394 07:11
در زندگی هر مرد یا زنی زمانی فرا میرسد که به تلاش فوقالعادهای نیاز است.زمانی که هر دری را زدهایم و نتیجه نگرفتهایم.زمانیکه زندگی ظالمانه به نظر میرسد.زمانیکه هر چه ایمان و ارزش, محبت, گذشت و پشتکار داشتهایم صرف کردهایم و حتی از حد خود فراتر رفتهایم .. بعضی از مردم چنین شرایطی را فرصتی میدانند تا توانایهای...
-
هر روز را یک بار زندگی کنید
دوشنبه 28 اردیبهشت 1394 18:42
هر کس فقط میتواند روزانه در یک نبرد شرکت کند.هنگامیکه دو ابدیت ترسناک« دیروز »و« امروز »را در برابرمان قرار میدهیم به لرزش میافتیم. این تجربه امروز نیست که مردم را به پریشانی میکشاند بلکه افسوس یا تلخی آن چیزی است که دیروز اتفاق افتاده و ترس از اتفاقی است که فردا رخ میدهد.بنابراین اجازه دهید هر روز را یک بار...
-
دوست واقعی
دوشنبه 28 اردیبهشت 1394 16:52
دوست واقعی بودن به معنای حمایت کامل است.. .یعنی از صمیم قلب مایلیداز خود بگذرید نه فقط در اوقات شادمانی بلکه در اوقات سخت و ناهموار زندگی یک دوست واقعی در همه حال دوست خود را به یاد دارد نه زمانی که به او نیازمند است. دوست واقعی بودن یعنی تقویت نقاط قوت و پذیرش نقاط ضعف یعنی پذیرفتن تمام و کمال شخصیت واقعی دوست. دوست...
-
عزیزترین همراه زندگیم
دوشنبه 28 اردیبهشت 1394 06:32
مگر میشود لطف ومهربانیت را فراموش کنم؟ مگر میشود حضور تو را فراموش کنم؟ مگر میشود خوبیهایی که بر من روا داشتی و حوادثی که از من دور کردی نادیده بگیرم؟ تمام لحظاتی که به من فرصت دوباره دادی به خاطر دارم.تمام آنچه که باید میدادی و آنچه که نباید میدادی و من همه را میدانم.میدانم که تو هرگز برای بنده ناسپاس و...
-
نه پول داشت نه پارتی
یکشنبه 27 اردیبهشت 1394 19:15
شخصی با چاقو بر دیگری جراحت وارد آورده بود. او را به نزد حاکم بردند.حاکم گفت: او را به زندان ببرید که سخت مجرم است. ضارب پیشنهاد رشوه کرد او قبول کردو گفت:ضارب مجرم نیست بلکه مضروب مجرم است او را زندانی کنید! مضروب پارتی بیاوردو حاکم گفت:نه ضارب مجرم است و نه مضروب و چاقو ساز مجرم است او را زندانی کنید! چاقو ساز هم...