تــــــــرقـــی

تــــــــرقـــی

آغاز یک تغییر/گامی به سوی پیشرفت
تــــــــرقـــی

تــــــــرقـــی

آغاز یک تغییر/گامی به سوی پیشرفت

تقلا



روزی سوراخ کوچکی در یک پیله ظاهر شد. 


شخصی نشست و ساعت‌ها تقلای پروانه برای بیرون آمدن از سوراخ کوچک پیله را تماشا کرد. 


ناگهان تقلای پروانه متوقف شد و به نظر رسید که خسته شده و دیگر نمی‌تواند به تلاشش ادامه دهد. 


آن شخص مصمم شد به پروانه کمک کند و با برش قیچی سوراخ کوچک پیله را گشاد کرد.

 

پروانه به راحتی از پیله‌اش خارج شد اما جثه‌اش ضعیف و بال‌هایش چروکیده بودند. آن شخص به تماشای پروانه ادامه داد. او انتظار داشت پر پروانه گشوده شود و از جثه او محافظت کند. اما چنین نشد و در واقع پروانه ناچار شد همه عمر روی زمین بخزد و هرگز نتوانست با بال‌هایش پرواز کند. آن شخص مهربان نفهمید که محدودیت پیله و تقلا برای خارج شدن از سوراخ ریز آن را خدا برای پروانه قرار داده بود تا به آن وسیله مایعی از بدنش ترشح شود و پس از خروج از پیله به او امکان پرواز دهد.

 


گاهی اوقات در زندگی فقط نیاز به تقلا داریم. اگر خداوند مقرر می‌کرد که بدون هیچ مشکلی زندگی کنیم فلج می‌شدیم، به اندازه کافی قوی نمی‌شدیم و هرگز نمی‌توانستیم پرواز کنیم.



مانند عقاب باشیم نه کلاغ





شاید بهتر است از عقابها بیاموزیم.اغلب وقتی عقابی در آسمان پر می‌کشد 

کلاغی پشت سرش پرواز می‌کندو سر به سر او می‌گذارد.

عقاب به جای ناراحتی آرامش خود را حفظ می‌کند.

او بالهای بزرگش را باز می‌کند و اوج بیشتری می‌گیرد.

و سپس به ارتفاعی می‌رسد که هیچ پرنده دیگری نمیتواند در آن ارتفاع پرواز کند.

کلاغ حتی نمی تواند درآن ارتفاع نفس بکشد.

در مواقعی دیده شده عقاب تا ارتفاع 20000 پا اوج می‌گیرد.

جایی که معمولا یک هواپیمای جت می‌تواند پرواز کند.


عقاب وقتی طوفانی از راه می‌رسد.در دل طوفان قرار نمی‌گیرد

به جای آن بال می‌گشاید و به نقطه ای می رود که دیگر اثری از طوفان در آن دیده نمی شود

 عقاب نگران طوفان نیست از آن ناراحت نمی شود

.. می‌داند که راه گریزی وجود دارد


عقاب می تواند در دل طوفان هم پرواز کند

می تواند با طوفان بجنگد  و علیه آن تلاش کند 

اما می‌داند که خسته و فرسوده می‌شود

 اما وقتی میداند که میتواند به فراسوی طوفان برود 

چرا باید به خود زحمت بدهد و علیه طوفان مبارزه کند.؟


 بسیاری  از ماهمین کار را می‌کنیم 

حال آنکه می توانیم آرام بگیریم و بسیاری از کارها را به خدا واگذار کنیم


اگر همیشه ناراحت باشیم و بخواهیم همه چیز زندگی خود را اصلاح کنیم 

و مطابق میل خود درآوریم

اگر همیشه نگران سلامتی خود باشیم و نگران وضع مالی خود

 رفتاری مانند کلاغ انجام می دهیم

مرتب زحمت می‌کشیم و پرو بال می‌زنیم


زندگی لزوما نباید به این شکل باشد چرا آرام نمی‌گیریم؟؟